حتما شما هم با اين مساله بارها روبرو شديد
وارد يه وبلاگ صورتي مي شين كه پر از شكلكهاي دخملونه!!!! است و نوشته:«تفلد...تفلد...تفلدم مبارك»...به قسمت نظرات مراجعه مي كنيد...جل الخالق! ۵۴۳۸۹۵۴۲ تا نظر:«عزيزم تولدت مبارك.....خوشگلم خوش اومدي به دنيا....گلم تولدت مبارك....
بعد وارد يه وبلاگ علمي و انتقادي و سياسي و اجتماعي و ... مي شويد: ميزان مطالعه در ايران (بووووووووق)....نقد فيلم ضداسلامي (بوووووق) ساخته هاليوود.....توضيحاتي بر اخرين مدل رباط فضاپيما...به قسمت نظرات سر بزنيد:۲ نظر وجود دارد! يكي تبليغاتي است دومي: عزيزم وبلاگ قشنگي داري به من هم سر بزن!!!
و اين مساله تلنگري شد تا نكاتي رو خدمت خودم تذكر بدم!!!
ا)يادم باشه هر روز كه مي خوام وارد اينترنت بشم موقع زدن«اينتر» يه بسم الله هم بگم تا يادم باشه هدفم از وبلاگ نويسي و وبلاگ گردي چيه
۲)يام باشه قبل از اينكه مطلبي رو در وبلاگم قرار بدم يه بار از ديدگاه امام زمان بخونمش.
۳) يادم باشه فضاي وبلاگم طوري باشه كه اگر امام زمان سري بهش زد با تاسف سرش رو تكون نده.
۴)يادم باشه اتلاف نابجاي وقت مردم حق الناس محسوب مي شه پس موقع نوشتن مطالب وبلاگم وقت خواننده هاي وبلاگم رو در نظر داشته باشم و با مطالب چرت و پرت وقتشون رو تلف نكنم
۵)يادم باشه مطالبي كه در وبلاگم مي نويسم صرفا شنيده هام نباشه . حضرت علي مي فرمايند: فاصله حق و باطل چهار انگشت است. باطل آنچه مي شنوي و حق آنچه مي بيني.
۶)مراقب باشم در روند وبلاگ نويسيم به شايعات دامن نزده باشم و جزو كساني نباشم كه به التقاط حق و باطل كمك مي كنن.
۷) يادم باشه هر وبلاگي رو كه ديدم بر خلاف رضاي الهي عمل مي كنه حداقل يك تذكر دوستانه بهش بدم و بي اعتنا از كنارش رد نشم.
۸) يادم باشه وبلاگ نويسي رو براي سرگرمي و گذران وقت انجام ندم بلكه در جهت كمل معنوي خودم و دوستانم و وطنم عمل كنم
۹)يادم باشه ...
۱۰) يادم باشد هنگامي كه قلم مي رانم عشق را....خدا را رعايت كنم....
روزه بودم. نهار سلف دانشگاه كباب كوبيده بود و من هم دوستش داشتم. قصد كردهبودم غذا را بگيرم تا در وعدهاي ديگر راهي معدهام كنم. با چند تني از دوستان همراه بوديم تا اينكه ظهر شد و وقت نهار. روانهي سلف شديم و آنجا فهميدم يكي از دوستان غذا رزرو نكردهاست.
چند لحظهاي حقيقتاً ماندهبودم چه كنم! كوبيده را واقعاً دوست داشتم و اصلاً دورخيز كردهبودم كه بخورمش!!! اما نميتوانستم به دوستم بگويم تو گرسنه بمان و يا حتي با بقيه شريك شو، اما غذاي خودم محفوظ بماند! به معناي حقيقي كلمه جدال نفسگيري بين نفس خبيث و وجدان بيدارم شكل گرفته بود، كه البته به سود وجدانم تمام شد!
بدون اينكه به روي كسي بياورم كه تنها به قصد گرفتن غذا به سلف آمدهام، كارتم را به دوستم دادم و با روي خوش گفتم كه روزهام و غذايم اضافه است. قبول نميكرد، اما من اصرار كردم كه حتي اگر هم بگيرم، بايد ذخيرهاش كنم. دروغ هم نگفتم!
نهار آن روز بسيار خوش گذشت، با اينكه آنها ميخوردند و من نگاهشان ميكردم. خوش گذشت، چون من با خدا معامله كردهبودم و نه دوستم!
يكي دو روز از اين ماجرا نگذشتهبود كه ناگهاني و تقريباً بالاجبار جايي دعوت شدم! اصلاً قرار نبود كه بروم، اما دقيقاً در آخرين ساعات قرعه به نام من افتاد و رفتم.
نهار آن روز هم كوبيده بود اما دو كباب + ماست + نوشابه!
بعدها خيلي به اين دو اتفاق فكر كردم. به اينكه من فقط يك كباب دادم و پاداشم خيلي بيشتر از هديهام بود. به اينكه غذاي سلف نوش جان دوستم! به اينكه خدا حتي نگذاشت من فكر كنم از او طلبكارم، اما بدهياش را خيلي زود پرداخت. به اينكه خدا چقدر خوب است...
اِنْ تُقْرِضوُا اللهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ شَكوُرٌ حَليمٌ
اگر به خدا (يعني بندگان محتاج خدا) قرض نيكو دهيد، خدا براي شما چندين برابر گرداند و هم از گناه شما درگذرد وخدا بر شكر و احسان خلق نيكوپاداشدهنده است و (بر گناهانشان) بسيار بردبار است.
17 تغابن